خداچگونه باور کنم که یک خواستن اینگونه مرا آزار می دهد؟خواستنی که تماموجودم را تسخیر کرده است و عقلم را زایل! اگر او می دانست که من چقدردوستش دارم،شاید خود را خدای زمین تصور می کرد! دلم دیگر از آن من نیست وبه من اعتنایی ندارد،فکرم یارایم نیست ،فقط می دانم با بودن او همه چیزدارم و با نبودنش مرده ای بیش نیستم.پس بهانه های خواستن من باش تا جانمکالبدی تازه یابد و خود را خوشبخت ترین انسان روی زمین ببینم .میدانیدیدنت همچون باغی از گلهای همیشه بهار مرا از نو عاشق میکند ، زمانی که تودر پیش دیدگانم سخن از بهار و گل و زندگی می گویی با تمام وجود نفس می کشمتا هوای عشق را به ریه های همیشه مشتاقم فرو برم آری؛ بهار زندگیم هنگامیکه به چشمانت می نگرم به هیچ چیز جز تو و عشق تو فکر نمی کنم از این استکه احساس می کنم در نی نی چشمانت گم شده ام،زلال چشمانت مرا آبی ترین رنگزندگی است دوست دارم تو باشی و من در زیر چتر نگاهت آرزوهای مشتاقم را بهپرواز در آورم.ای بهار! ای گلهای همیشه رقصان! ای کوه! ای درختان همیشهسبز! به او بگویید که چقدر دوستش دارم به او بگویید که دیگر این لحظه هایسبز زندگی هیچ گاه باز نمی گردد و زمانۀ سنگدل این لحظه های خوب و زیبایما را در صندوق خانۀ بی وفائیها نهان می سازد و قفلی سخت و آهنین بر سر درآن می کوبد که حتی زیباترین بهارها و خوش ترین آوازها نمی تواند قفل آن رابگشاید بگذار در این لحظه های خواستن به عشق پاک چشمهایت که از من میگریزند قسم بخورم که ای بهانۀ رویشی سبز باش تا زندگی را از روزن احساسپاک تو زیباتر ببینم و بگویم ای احساس قلب کوچکم تویی علت بودن من و زندگیبدون مفهوم تو و عشق تو یعنی مسلخ گاه مرگ یعنی تاریکی یعنی سکوت یک شببرهنه
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
پاتوق خودمو خودت و آدرس
khodamo-khodet.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.